هاتفي از گوشه ميخانه دوش

شاعر : حافظ

گفت ببخشند گنه مي بنوش هاتفي از گوشه ميخانه دوش
مژده رحمت برساند سروش لطف الهي بکند کار خويش
تا مي لعل آوردش خون به جوش اين خرد خام به ميخانه بر
هر قدر اي دل که تواني بکوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند
نکته سربسته چه داني خموش لطف خدا بيشتر از جرم ماست
روي من و خاک در مي فروش گوش من و حلقه گيسوي يار
با کرم پادشه عيب پوش رندي حافظ نه گناهيست صعب
روح قدس حلقه امرش به گوش داور دين شاه شجاع آن که کرد
و از خطر چشم بدش دار گوش اي ملک العرش مرادش بده